امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

امیرعلی عشق مامان

25و26اردیبهشت

  جوجه من باجوجه اش   بفرماییدادامه مطلب ...............   سلاممم. امیرعلی وقتی می خوادبخوابه هروقت خوابش میادچادر..مانتو..روسری وهرلباسی که ازمن باشه رومیگیره جلوبینیش بومیکنه می خوابه بعضی شباکه همونطورلباسموتومشتش نگه میداره درش میارم میزارمش همونجا گولش میزنم یعنی یه همچین مامان بدجنسیم من فدای اون چشا بشه مامانی هنوزم هروقت خوابش میادوشیرمی خوادمک میزنه لباش این شکلی میشه پنجشنبه خونه مامان من بودیم رفتم دم درهمسایه هاشونم بیرون بودن نوه ی یکدومشون بادوچرخه اومدتودستشم یه گنجشک کوچولوبود منم گفتم بدش به من گفت نه من گفتم اگه بابات بفهمه دعوات میکنه وگ...
28 ارديبهشت 1392

27اردیبهشت

بازهواگرم شده وشربت خوردن امیرعلی شروع هروقتم بگم شربت دیگه پایه اس   بفرماییدادامه مطلب اینم جمعه که بابایی رودیونه کردی همش میری روی اپن واون قسمتش که خالیه واعصابمونوبهم میریزی درحین رفتن هنوزماهیچی نگفتیم میگی نه نه اینم موقعی که قایم میشی مثلاااااوبعدش هم میای بیرون ومیگی امدممممممم اینم غذاخوردنت که ازوسط 20ماهگی خوب خوب یادگرفتی وخودت می خوری خیلی هم کم میریزیشون همیشه ام به همین پارچه گیرمیدی بااین که پارچه عروسکیت هم هست وخیلی تعادل داری   خوب چرااونای رولباسم جمع میکنی یه همچین پسرصرفه جویی داریم ما اینم وقتی پسرم به قول خودش غوغ می خواد ...
27 ارديبهشت 1392

10تا25اردیبهشت

 روزبعدی که ازمشهداومدیم دندون امیرعلی دراومدتوهمین ماه تاالان 2تادندون کرسی بالاوپایین سمت چپ رودراورده تاالان 3تاکرسی و7تادندون دیگه داره که میپرسم چندتادندون داری میگه 10تا  چندروزپیش دیدم صدات نمیاد اومدم میبینم تلویزیون روشن بوده برنامه کودک داشته رفتی روی پتویی که بابایی شلخته وقتی بیدارشده جمعش نکرده درازکشیدی وبرنامه کودک میبینی هرچی هم عکس میگیرم متوجه نمیشی قربون اون پاهای کوچولوت بشم من  عاشق اینه که بیادروصندلی کامپیوترم بشینه پسرشیطون منوببینین که مدام دل وروده کمدشومیریزه پایین بازرفته سروقت سه چرخه دیشب اومدیم خونه من هنوزتواشپزخ...
25 ارديبهشت 1392

واین هم مسافرت مابه مشهد

همین اول به همتون بگم واسه همتون دعاکردم نماززیارت به نیابت ازهمه خوندم وهمه رودعاکردم 6ام جمعه راه افتادیم روزاول بعدازظهرخونه خواهرشوهرم بودیم رفتیم حرم مادرشوهرم وپدرشوهرم روهم بردیم هم واسه زیارت وهم دیدین دخترشون این خودم که کناردرایستادم وبوسه بردرحرم میزنم واینجوری درخونشم به صدادرمیارم که اقاشفاعت  ماروهم بکن روزی که محتاج شفاعتیم   بوسه زدن برخاک پای زاوراقاهم ثواب داره چه برسه به گوشه گوشه ی درودیوار اگه بادیدن این عکساکبوتردلتون پرزد بزارین بره ولی یه سلام هم همراهش کنین باورداشته باشین که میرسه ادامه عکساوعکساولباس های امیرعلی درادامه مطلب اینجاهم دالی بازی میکنی ...
25 ارديبهشت 1392

لغت نامه امیرعلی در20ماهگی

کلمه هایی که یادگرفتی حسسسن که قبلامیگفتی ولی نه به این وضوح وبازکلمه انسیه که قبلامیگفتی انی وکم میگفتی وحالا میگی اسیه که من میخوام بخورمت 1هفته است وحسن رو2هفته است که خوب میگی پوست وقتی می خوام واست میوه پوست کنم میگی وبسنی یعنی بستنی رضارویه بارگفتی ازی وبشویعنی بشوروبریزوسوپ ونمینه یعنی نمیدونم ومرده جوجه هاش چون مردن میگیم کوجوجه هات میگه مرده هرجامیریم اسم وفامیل واسم مامان وباباشوازش میپرسن وهمروواسشون میگه جوجه من بعدانوشت ...هست .مهدی ..و ...
25 ارديبهشت 1392

مادرم دوستت دارمممممممممممممم

مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی ؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی. مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد. دوستت دارم عزیزترین مادردنیا ...
11 ارديبهشت 1392

هفته اول اردیبهشت

اولین باری که گرجه سبزخوردی      لپت کبوده خورده بودبه میز فداش بشم چندتایی برمیداره نمیگیرم ازت بخورپسرم خودت بخورپسرم عسلی به منم تعارف میکنه جوجه هاشم دوروبرش میپلکن       فداش بشم جای گازشونیگاه چقده کوچولویه اینم جوجه هاشن که سبزه بعد4روزمرد وصورتیه 3روزپیش 20اردیبهشت خدابیامرزتشون اینم گل پسرم روز19 ماهگیش شلوارشونگاه اومده پایین یه ذره دعواش کردم الکی گریه میکنی زودی دستشومیزاره روچشمش اینم یه جوجه دیگه جوجه کشی داریم ما   زودی رفتیم حموم که باجوجه هاومامانشون اب بازی کنه تازه واسش خریده ...
10 ارديبهشت 1392

پابوس (سومین پابوس امیرعلی)

سلام دوستای گلم مافردایعنی نه تا2ساعت دیگه که صبح بشه راه میفتیم میریم مشهداخه من شبونخوابیدم وکاراموانجام میدادم  بالاخره بعدازچندوقت قول گرفتن ازشوهری موعدمقرررسیداول که واسه زیارت وپابوس آقامیریم بعدش دیدیوبازدید اقوام وبعدش هم یکمی (یکمی زیاد)خریددارم حالا برگردم میام نشونتون میدم خریدای امیرعلی روفعلاتا5روزاینده خداحافظ دلم واستون میتنگه قول میدم واسه همتون دعاکنم ونایب الزیاره باشم ازطرفتون وروبه حرم که واستادم ازطرف همهی شماولی ازبان خودم بگم السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا ...
6 ارديبهشت 1392